الا بذکر الله تطمئن القلوب....
هیچ وقت قرص هایی که...
موجب میشوند حالمان خوب شود ...
جای خوب هایی که...
باعث میشوند...
دلمان قرص شود را نخواهند گرفت...!
برچسبها:
و خــــــــدایــی که در این نـزدیکـــــی سـت
صفحـہ اصلے ✘ آرشـ ـیو مطالـ ـب ✘ ایمـ ـیل ✘ پروفـ ـایل ✘ طـ ـراح قالـ ـب
هیچ وقت قرص هایی که...
موجب میشوند حالمان خوب شود ...
جای خوب هایی که...
باعث میشوند...
دلمان قرص شود را نخواهند گرفت...!
خوشــبختی یعنی
انجام دادن کـاری که به آن عشق می ورزی...
یعنی کارکردن دربین کسانی که با هرنگاه و حرفشان انرژی مضاعفی می گیری...
یعنی داشتن چند دوست خوب که به تو شور و نشاط می بخشند...
خوشبختــی یعنی
شـاد کردن دیگران...
یعنی شاد شـدن برای چیزهای کوچک زندگی...
یعنی دیدن یک آسمان افسونگر لاجوردی...
یعنی احســاس نارنجی...
خوشبـــختی یعنی
در طبیعت نشستن و رنگ سبز به زندگی پاشیدن،
یعنی در رویا فرو رفتن و همه جا را صـــــــورتی دیدن...
خوشبــختی یعنی
یک جای راحـت و دنج برای نشستن،
یک اســتکان چای و یک جلد کتــاب...
آسمان نو چه رنگ است امروز؟
. «بهاره باقری» .
خانه دلت را بتکان!
غصههایت که ریخت، تو هم همه را فراموش کن!
دلت را بتکان،
اشتباهایت تالاپی میافتد زمین!
بگذار همانجا بماند
فقط از لابهلای اشتباهایت،
یک تجربه را بیرون،
بکش قاب کن
و بزن به دیوار دلت . . .
از: جلیل صفربیگی
خندههای تو
کودکیام را به من میبخشد
و آغوش تو، آرامشی بهشتی
و دستهای تو، اعتمادی که به انسان دارم
چقدر از نداشتنت میترسم
عباس معروفی
آرامش نوشت
آرامش یعنی وقتی خسته ای و دلت گرفته
سرتو بذاری رو پای مامانتو اون موهاتو نوازش کنه
وقتی که میرفتی ، بهار بود .
تابستان که نیامدی ؛
پاییز شد ؛ پاییز که برنگشتی ، پاییز ماند .
زمستان که نیایی ، پاییز میماند .
تو را به دل پاییزی ات ، فصلها را به هم نریز .
(عباس معروفی)
براي ساختن کشتي آرزوهايت
هر چقدر هم که سخت باشد
صبر کن!
چراکه قايق کاغذي روياها
خيلي زود تر از آنچه فکر مي کني
زير آب خواهد رفت . . .
"میلاد تهرانی"
زندگــی مانند یک پتوی کوتاه است.
آن را بالا میکشید، انگشت شســتتان بیرون می زَنَد؛
آن را پایین میکشید شانههایتان از سرما می لَرزَد...
آدم های وسـواسی؛
مدام در حال تست اندازه پتو هستند و زندگی را نمی فهمند!
ولی آدمهای شــاد؛
زانوهای خود را کمـی خم میکنند و شب راحتی را سپری می کنند.
«ماریون هاوارد»
ﺩﻟﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩﻡ ﺗﻨﮓ ﺷﺪﻩ
ﮐﺎﺵ ﺳﺮﻡ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺭﻡ
ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻔﺘﻪ ﺍﯼ ﺩﺭ ﮔﻨﺠﻪ ﺍﯼ ﺑﮕﺬﺍﺭﻡ ﻭ ﻗﻔﻞ ﮐﻨﻢ
ﺩﺭ ﺗﺎﺭﻳﮑﯽ ﻳﮏ ﮔﻨﺠﻪ ﺧﺎﻟﯽ ...
ﺭﻭﯼ ﺷﺎﻧﻪ ﻫﺎﻳﻢ
ﺟﺎﯼ ﺳﺮﻡ ﭼﻨﺎﺭﯼ ﺑﮑﺎﺭﻡ
ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻔﺘﻪ ﺍﯼ ﺩﺭ ﺳﺎﻳﻪ ﺍﺵ ﺁﺭﺍﻡ ﮔﻴﺮﻡ ...
"ناظم حکمت"
بــه شــادي مــردم اعتمــاد مکــن،
بــرف!
تــا مــيبــاري نعمتــي!
چــون بنشينــي،
بــه لعنــتشــان دچــاري . . .
شمس لنگرودی
همه چیز به حساب می آید
هر کاری که انجام دهید یا به شما کمک می کند
این بچه سرزمیـن من است ...
نیازندارد لباس مارک دار بپوشد...
همینطوری خوشتیپ ترین بچه دنیاست ...
حقیقت نوشت ♣
این روزها طرح روی جلد آدمهاست
که پرفروششان میکند ، نه متنشان ...
سخن عاشقانه گفتن دليل عشق نيست
عاشق كم است سخن عاشقانه فراوان !
عشق عادت نيست
عادت همه چيز را ويران مي كند از جمله عظمت دوست داشتن را
از شباهت به تكرار مي رسيم
از تكرار به عادت
سکوت گورستان رامیشنوى؟
دنیا ارزش دل شکستن را ندارد ...
میرسد روزی که هرگز در دسترس نخواهیم بود ...
خاک آنتن نمیدهد که نمیدهد...!
ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﻫﺎﯾﺖ ...
ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ غصه ﻫﺎﯾﺖ...
ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ ﻫﺮ ﭼﻪ ﮐﻪ ﺧﯿﺎﻟﺖ ﺭﺍ ﻧﺎﺁﺭﺍﻡ ﻣﯿﮑﻨﺪ...
ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﮕﻮ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻧﻔﺲ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺍﯼ؟
ﭘﺲ ﺧﻮﺵ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺖ
ﻋﻤﯿﻖ ﻧﻔﺲ ﺑﮑﺶ ﻋﻤﯿﻖ
ﻋﺸﻖ ﺭﺍ
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ
بودن را
ﺑﭽﺶ
ﺑﺒﯿﻦ
ﻟﻤﺲ ﮐﻦ
ﻭﺑﺎﺗﮏ ﺗﮏ ﺳﻠﻮﻟﻬﺎﯾﺖ لبخند بزن...
قدر لحظه های باهم بودن رو خوب بدونیم
شاید فردایی نباشد...
ما هیچ گاه..
همدیگر را به تأمل نمی نگریم!
زیرا مجال نیست...
این گونه است که
عزیزترین کسانمان را در چشم به هم زدنی،
به حوصله ی زمان ..
از یاد می بریم !
"حسین پناهی"
آدمهــایی هستند که خیلی “وجـود” دارند.
نمی گویم خوبــند یا بد، چــگالی ِ وجودشــان بالاست.
اصلا یک «امضــا» هستند برای خودشان!
افـکار، حرف زدن، رفـتار و هر جزئــی از وجودشان امضادار است.
اینها به شدت «خودشـــان» هستند.
یعنی تا خودشان نباشند اینطور خــاص و امضادار نمی شوند که!
در یک کلمه، «شــارپ» هستند و یادت نمی رود «هسـتن» هایشان را،
بس که حضورشان پر رنگ است و غالبا هم خواستنی.
رد پا حـــک می کنند اینها روی دل و جانت،
بس که بَلــــدند “باشند” ..
این آدمهــا را هر وقـــت به تـــورت خورد، باید قــــدر بدانی ..
دنیا پر از آن دیگریهای بی امضایی است،
که شــیب منحنی حضورشــان، همیشه ثابـت است .
«قیصر امین پور»
در امتــــداد غروبِ یک خیــــابان بلنـــــد
که هر چـــــه مــــــی روی تـــــمام نمـــــی شود
هوا ابریـــــست
بـــــاران نـــم نــم مــــــی بارد
نه چـــتر می خواهم و نه چیــــــز دیگــــری
دلــم
فقـــــط صدای اذان می خـــــواهد ...
.
.
«فریدالدین آفاق »
قاصدک…
می دانستی سالهاست، هزاران سه نقطه،
حاصل تمام سطرهایی است که نمی توان بلند بلند نبودنش را، در فریادها نگاشت؟
و ما هنوز در آرزوی یک نقطه؛ و آخرین خبر از روزِ بارانیم…
... وَ هُوَ الَّذِی یُنزِّلُ الْغَیْث مِن بَعْدِ مَا قَنَطوا وَ یَنشرُ رَحْمَتَهُ …
و او، کَسی است که بعد از نومیدی خلق، برایشان باران میفرستد؛
و رحمت خود را گسترش می دهد…
سوره شوری۲۸
هـــنوز آنقدر شجاع نشـده ام !
کــه بگویـــم:
نیــآ که من هنوز غـــرق گناهم
بیآღ
حتی اگر قــرآر است
【من از دم تیغت بگذرم...】
بیآღ
تا بفــهمیم در هــوای تو نفس کشیدن یعنی زندگــی
و
در این هـــوا نفس کشیدن یعنی 【خفــگی】
جهان بی عشق
چیزی نیست جز
تکرار یک تکرار
اگر جایی به حالِ خویش
باید گریه کرد، اینجاست...
"فاضل نظری"
آدم تا وقتی کوچیکه دوست داره برای مادرش هدیه بخره
اما
پول نداره
وقتی بزرگ میشه پول داره
اما
وقت نداره
وقتی پیر میشه هم پول داره هم وقت داره
اما
"مادر" نداره
وآغوشت گرم ترین جایی برای زیستن
مـــادر
روزها یکی پس از دیگری سپری می شوند
آدم ها روز به روز به زندگی ما می آیند و می روند
و هرکدام خاطره ی مبهمی می شوند در ذهن هایمان
و ما هنوز هم که هنوز است معنی خیلی از چیزها را نمی دانیم
چیزهایی مثل عشق و آرامش که فقط در قصه هامان شنیدیم
و هیچ گاه در عالم واقعی به آن ها نرسیدیم
چیزهایی که رویای کودکیمان بودند و متعلق به همان کودکی ماندند
حالا که دگر خیلی چیزها را شناختیم و یاد گرفتیم
تنها راه ارضای خواسته های کودکی همین قلم و دفتر است
قلم و دفتری که شاید خیلی مرحمی برای دردهایمان نباشند
ولی با زبان بی زبانی می توانند فریاد این نسل باشند
نسلی که بهترین لحظاتش را مجازی گذراند
نسلی که مرگ آرزوهایش را به چشم دید
نسلی که خیلی از حرف هایش را خورد ...
آری حالا که خیلی چیزها مثل قبل نیست ، می نویسم
شاید همین نوشتن مرحمی باشد
برای این همه حسرت ...
برای نسل ما ...
از یک دوستت دارم ساده برای دلت یک خیال رنگارنگ نباف ..
که "رابطه" یعنی "بازی" و اگر بازی نکنی میبازی !
که داستان های عاشقانه از یک جایی به بعد رنگ و بوی "منطق" به خود می گیرند ...
که سر هر چهار راه تعهد یک هوس شیرین چشمک می زند!
یاد می گیری که خودت را "دریغ" کنی تا همیشه عزیز بمانی ..
که آدم جماعت چه خواستن های سیری نا پذیری دارد ...
و چه حیله هایی برای بدست آوردن ..
که باید صورت مسئله ای پر از ابهام باشی ..نه یک جواب کوتاه و ساده ...
که وقتی باد می آید باید کلاهت را سفت بچسبی نه بازوی بقل دستی ات را .. !
روزی می فهمی در انتهای همه ی گپ زدن های دوستانه باز هم تنهایی ..
و این همان لحظه ایست که همه چیز را بی چون و چرا می پذیری ...
با رویی گشاده و لبخندی که دیگر خودت هم معنی اش را نمیدانی ....... !
گاهی دلم می خواهد ...
دمپایی هایم را
پا به پا بپوشم...!
تا ببینم "هنوز "
کسی حواسش به من هست...؟!
بگــذار دلم به تناسخ خوش باشد !
شاید
هــزار سال بعد ...
مـــرا دوست داشته باشی !
"عباس معروفی"
جایی دور ..
همین حوالی ......... حـــس میشوی ......
اَما نیستی !
آهنگ نوشت : تو این دنیــــا یه آدم هست
کـــه دنیاشو "تـــــــــو" می بیـــــنه ...
گـاهـی اگــر دعـایت مسـتجاب نشـد، بـرو و گــوشـه ای بنـشـیـن...
زانـوهـایـت را بغـل بگـیـر و یک دل سـیـر گــریـه کـن...
شــایـد لازم باشــد میـان گــریه هـایـت بگــویی
.:: اللهُـمَّ اغـفِــر لِیَ الـذُنوبَ الّـتـی تَحـبِـسُ الـدُّعــا ::.
خــدایا! ببخـش آن گـناهـانم را کـه دعــایم را حــبـس کــرده اسـت...
زن ها گاهی اوقات چیزی نمی گویند
چون به نظرشان لازم نیست که چیزی گفته شود !
با نگاهشان حرف می زنند
به اندازه ی یک دنیا حرف می زنند ...
هرگز نباید از چشمـان زنی ساده گذشت!
قاصدک! هان ، چه خبر آوردی؟
از کجا ، وز که خبر آوردی؟
خوش خبر باشی ، امّا ، امّا
گردِ بام و درِ من
بی ثمر می گردی.
انتظار خبری نیست مرا
نه ز یاری نه ز دیّار و دیاری ـ باری،
برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس ،
برو آنجا که ترا منتظرند .
قاصدک!
در دل من همه کورند و کرند.
دست بردار از این در وطنِ خویش غریب،
قاصدِک تجربه های همه تلخ،
با دلم می گوید
که دروغی تو ، دروغ؛
که فریبی تو، فریب.
قاصدک! هان، ولی... آخر... ای وای!
راستی آیا رفتی با باد؟
با توام، آی! کجا رفتی؟آی...!
راستی آیا جایی خبری هست هنوز؟
مانده خاکسترِ گرمی ، جایی؟
در اجاقی ـ طمع شعله نمی بندم ـ خردک شرری هست هنوز؟
قاصدک!
ابرهای همه عالم شب و روز
در دلم می گریند .
مهدی اخوان ثالث